دلنوشته ای ازقلبم

ساخت وبلاگ

امکانات وب

حالا میفهمم چرامردا ازیه سن به بعد که بگذره دیگه به این راحتیا نمیتونن ازدواج کنن...

 

مادیگه فکرامون مسموم شده،انتخابامون بیمارشده،خودمون نیستیم...

 

یه روزی عاشق شدیم وبهش نرسیدیم...ازاون روز به بعد خیلی چرخیدیم ،چرخیدیم و

 

چرخیدیم توادما..بعضیامون انتقام اونو ازبقیه گرفتیم....

 

پشت همه این جمله هاچندین سال خاطره خابیده..یه عالمه شادی وخنده و لذت غم...

 

امیدوارم نشین اون مادری که وقتی بچشو بغل کرد،یکم اشکش ازذوق بود و

 

یکم دیگه ازاینکه این بچه میتونست بچه عشقش باشه

 

اگه مال اون بودالان چه شکلی میشد..کاش الان اون پیشم بود...

 

کاش نشیم اون پدری که مشکل جنسی نداشت اما اونقدرعشقش میومدجلوی چشمش که

 

یا دوری میکردیا موقع رابطه حواسش همه جابود به جز همدمش

 

هیچ چیز بدترازاین نیست که بدونی اونی که فقط مال خودت بودومیخواستی واسه همیشه

 

مال خودت باشه الان نصیب کسی دیگه شده وتوهیچ کاری نمیتونی بکنی...

 

بعضی وقتا به خودم میگم دلمو میزنم به دریاوبه یه نفر دل میدم به امید معجزه

 

که همه چیزای بدگذشته ات فراموش بشه اما اخرش به این میرسی که هیچ افسونگری

 

نمیتونه اون حس های پاک عشق های اول و عشق های بچگیت روبهت برگردونه....

 

فک میکنی این حس های قشنگ وبی الایشی که الان باهاش داری بازم با کسایه دیگه

 

واست اتفاق میفته و ادما بازم میان توزندگیت ومیرن اما نه اون ادما اون ادم میشن 

 

نه این حس اون حس های قشنگ...

 

خلاصه ادمایی مثل من 1راه بیشتر ندارن اینم به امید معجزه زندگی میکنن وپیش میرن

 

تو سراب خودشون...خوش به حال اونایی که نه احساس دارن و نه به این چیزا فکرمیکنن

 

 

 

گلایه های عاشقانه ام...
ما را در سایت گلایه های عاشقانه ام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : repersoonea بازدید : 157 تاريخ : شنبه 20 شهريور 1395 ساعت: 5:43